چشم يكي از بزرگترين نعمتها و نشانه هاي خداوند است كه اگر درست استفاده شود انسان را تا افقهاي دوردست معرفت و كمال رهنمون مي شود و اگر از آن در راه انحراف و ناپاكي بهره برده شود پيامدهاي بسيار خطرناك داشته و موجب فروپاشي خانواده ها، آلودگي دامن، بي بندوباري و اعتياد، خيانتها و انحرافات و حتي قتل نفس و آدم ربايي و هزاران بليه و مصيبت ديگر مي شود. از اينرو شناخت راههاي استفاده درست از اين نعمت عظمي و حفظ آن از لغزش و خطا يكي از راهكارهاي رسيدن به خوشبختي و كمال معنوي و دنيوي بشمار مي رود. مقاله زير كه از ماهنامه پاسدار اسلام شمارأ 729 برگزيده شده نگاهي دارد به عوارض بيماري چشم چراني و خيانت چشم كه آنرا با هم از نظر مي گذرانيم.
در ميان نعمت ها، نعمت چشم از نعمت هاي بسيار مهم و شگفت انگيز است، و به راستي از دست دادن چنين نعمتي، دنيا را بر انسان تاريك مي كند، و موجب نابودي ابزار مهم شناخت و درك حقايق مي شود.
چشم را معمولا به يك دستگاه دوربين عكاسي تشبيه مي كنند، كه با عدسي بسيار ظريف خود از صحنه هاي مختلف عكس برداري مي كند، عكس هايي كه به جاي فيلم، روي شبكيه چشم منعكس مي شود، و از آن جا به وسيلأ اعصاب بينايي به مغز منتقل مي گردد، اين دستگاه عكس برداري فوق العاده ظريف و دقيق، در شبانه روز ممكن است هزاران عكس از صحنه هاي مختلف بردارد، ولي دستگاه هاي عكس برداري از جهات زيادي قابل مقايسه با عجايب چشم نيست كه اين مطلب در جاي خود بيان شده است، از جمله اين كه در دوربين هاي عكاسي بايد فيلم ها را عوض كنند، و يك حلقه فيلم كه تمام شد بايد حلقأ ديگري جاي آن بگذارند، اما چشم هاي انسان در تمام طول عمر فيلم برداري مي كنند، بي آن كه چيزي از آن عوض شود.(1)
يكي از متخصصين چشم مي گفت: سيستم بينايي داراي دو نوع سلول است 1-سلول هاي استوانه اي 2-سلول هاي مخروطي كه روز و شب شيفت عوض مي كنند، سلول هايي كه غروب آفتاب مي آيند، سلول هاي سست و تنبل هستند، از اين رو مطالعه در آن وقت به چشم آسيب مي رساند.
بنابراين چشم و بينايي از نعمت هاي بزرگ است، و در برابر نعمت بايد شكرانأ آن را بجا آورد، شكرانأ چشم آن است كه انسان آن را از بدي ها پاك سازد، و به وسيله آن به معرفت و كمالات خود بيفزايد، كه از آن در زبان قرآن به چشم بينا ياد شده، و آنان كه چشم بينا ندارند مورد سرزنش قرآن قرار گرفته اند، چنان كه قرآن در وصف دوزخيان پست تر از حيوان مي فرمايد: «ولهم اعين لايبصرون بها؛ (اعراف.971) آنها چشماني دارند كه با آن نمي بينند.» يعني كور معنوي هستند. و در مورد ديگري مي فرمايد: «الم نجعل له عينين؛ (بلد.8) آيا براي او (انسان) دو چشم قرار نداديم.» اين تعبير بيانگر آن است كه انسان بايد با توجه به اين نعمت ها، پرده غرور و غفلت را از جلو بينش خود بردارد، و از سوي ديگر در مورد اين نعمت هاي شگفت آور و كارساز بينديشد، و پيرامون آفريدگار اين نعمت ها تفكر كند، سپس با تحريك حس شكرگزاري در درون جانش، به سوي معرفت خداوند توجه عميق نمايد.
شكر عملي نعمت چشم به اين است كه آن را كنترل كند، و از هرگونه هرزگي و خيانت باز دارد، و نيز به اين مطلب توجه داشته باشد كه كفران نعمت موجب سلب آن خواهد شد و چه بسا هرزگي خيانت با چشم موجب خشم الهي و نابودي و نابينايي چشم گردد.
انسان غافل بر اثر غرور، يك چنين نعمتي را از دست مي دهد و علاوه بر آن نكبت هاي ديگري از ناحيه خيانت و هرزگي چشم عايد او مي شود.
قرآن مي فرمايد: «به مردان با ايمان بگو چشم هاي خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند، و حريم عفت خود را حفظ كنند، اين براي آنها پاكيزه تر است، خداوند از آن چه انجام مي دهند آگاه است. و به زنان با ايمان بگو چشم هاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند.» (نور.13) دو عامل براي حفظ حريم عفاف، و دوري از هرزگي و انحراف جنسي اثر به سزا دارد. 1-پرهيز از چشم چراني كه بيشتر در مردان آشكار مي شود. 2-خودآرايي و خودنمايي كه بيشتر در زنان ديده مي شود. اسلام در هر دو مورد تأكيد كرده كه مراقب اين دو عامل باشيد تا از آسيب هاي انحرافات در امان بمانيد.
واژه يغضوا و يغضضن در آيه بالا از «غض» گرفته شده كه به معني كاستن نگاه، و پايين آوردن آن است، يعني لازم نيست كه مرد و زن هنگام عبور از كنار نامحرمان يا در مجالس آنها، چشمان خود را ببندند، كه منظره بدي پيدا كند، و يا راه رفتن را ناممكن سازد، بلكه منظور اين است كه انسان به هنگام نگاه كردن، هرگاه نامحرمي در حوزه ديدش قرار گرفت، چشمانش را به گونه اي فرو گيرد كه نامحرم از حوزه ديد تند او خارج شود. در آيه فوق به فلسفه اين دستور اشاره شده و مي فرمايد: «انجام اين دستور براي آنها بهتر و پاكيزه تر است.» يعني چشم چراني و انحراف چشم، انسان را از مرز و حريم عفت خارج ساخته، و موجب آلودگي و لودگي و انحرافات جنسي و پيامدهاي شوم آن خواهد شد و اخلاق انسان را تباه ساخته، و او را در پرتگاه سقوط قرار مي دهد.
خيانت از گناهان كبيره اي است كه ضد آن امانت است، به همان اندازه كه امانت داري خوب است، به همان اندازه بلكه بيشتر، خيانت، زشت و مورد نكوهش قرار گرفته است، تا آن جا كه اميرمؤمنان علي(ع) فرمود: «اياك و الخيانه فانها شر معصيه ؛(2) از خيانت كردن پرهيز و دوري كن كه زشت ترين گناه است.» نيز فرمود: «رأس النفاق الخيانه ؛(3) خيانت در رأس نفاق و دورويي است.»
در مورد خيانت چشم، گاهي چشم در جاهاي مخفي و خلوتگاه ها به طور مرموزي -كه كسي باخبر نشود- نگاه گناه آلود مي كند، از چنين گناهي به خيانت چشم تعبير مي شود، خداوند در قرآن هشدار داده و مي فرمايد: «يعلم خائنه الاعين و ما تخفي الصدور؛ (نور.91) خداوند چشم هايي را كه به خيانت مي گردد و آنچه را در سينه ها پنهان مي دارند مي داند.» قبل از اين آيه سخن از قيامت و سختي ها و عذاب هاي قيامت به ميان آمده، و اين آيه بيانگر آن است كه خدايي كه از حركات دزدكي و مخفيانه چشم ها و اسرار درون سينه ها آگاهي كامل دارد، در آن روز بر اين اساس، دادرسي و داوري مي كند، و با اين آگاهي دقيق، به حساب رسي مي پردازد، بنابراين مراقب باشيم كه حتي نگاه ضعيف ما هم، آلوده به گناه نباشد، كه از امام صادق(ع) در مورد اين آيه پرسيدند، فرمود: «آيا نديده اي كه گاه انسان به چيزي نگاه مي كند. اما چنين وانمود مي كند كه به آن نگاه نمي كند؟ همين نگاه خيانت آلود است.(4) توضيح اين كه خيانت در چشم داراي اشكال گوناگوني است، گاهي زل و آشكار است، و گاهي استراق بصر و دزدكي است، و گاه به صورت اشاره و چشمك زدن كه مقدمه براي نقشه شيطاني است، از اينرو بايد به طور جدي و دقيق مراقب بود كه چشم هيچ گونه خيانت نكند، تا چه رسد به اين كه به مرحله هرزگي و چشم چراني برسد.
به هر حال آنچه بايد مورد توجه كامل قرار گيرد اين است كه همه ما در محضر خدا هستيم، و خداوند بر همه چيز حتي به اسرار نهان آگاهي دارد، و به چگونگي يك لحظه بلكه كمتر از يك لحظه نگاه چشم، آگاهي دارد، و براساس همين آگاهي، در روز قيامت قضاوت مي كند. بنابراين چنين عقيده اي مي تواند نقش مهمي در تهذيب نفوس و مراقبت و كنترل چشم داشته باشد.
مي گويند: يكي از علماي بزرگ نجف اشرف پس از پايان تحصيلات خود تصميم گرفت به وطن بازگردد، و براي هميشه در وطن به ارشاد مردم بپردازد، نزد استادش براي خداحافظي رفت، هنگام خداحافظي از او تقاضاي موعظه كرد، استاد به او گفت: اندرزم كلام خدا است، اين آيه را هرگز فراموش نكن: «الم يعلم بان الله يري(علق.41) آيا انسان نمي داند كه خداوند همه چيز را مي نگرد؟»
در هر چيزي تنها به معلول فكركردن، و بي توجهي به علت ها و عوامل، اثربخشي عميق و همه جانبه و اساسي نخواهد داشت. بايد براي وصول به خصلت كنترل چشم، به علت ها و عوامل، به طور قطع توجه نمود.
اسلام ما را به اين عوامل و علت ها توجه داده كه با توجه نظري و عملي به آنها حتما مي توان به اين مرحله رسيد. به عبارت ديگر بايد از اين عوامل خنجري ساخت و با آن بر ديده هوس باز زد، تا دل را آزاد نموده، و در سايه آزادي دل از هوس هاي سركش، چشم را نيز پاك نگهداشت، چرا كه اگر آب سرچشمه، گل آلود باشد، آب هايي كه از آن نشأت مي گيرد نيز گل آلود خواهد شد.
بر همين اساس در اسلام دستورهاي وجوبي يا مستحبي، در اين راستا داده شده، مانند پوشش اسلامي زن و مرد، حفظ حريم عفاف، ممنوعيت اختلاط زن و مرد، سفارش اكيد به غيرت ورزي و حيا، ممنوعيت شركت در مجالس فسق و فجور، ترك خوردن و نوشيدن مال حرام، پرهيز از همنشين بد، اقدام به ازدواج، و محافظت جدي و متقابل زن و شوهر در حفظ عفاف همديگر از نظرات مختلف، دوري از محيط فاسد و مسأله اجازه گرفتن در ورود و خروج به خانه و... كه هر يك از اين علل و عوامل مي تواند نقش سازنده و مؤثري در پاك سازي چشم داشته، و آن را از هرگونه نگاه هاي آلوده حفظ كنند.
به طور كلي بايد مقدمات و زمينه هاي انحراف چشم را شناخت، و عوامل بازدارندگي را نيز دانست، و در پرتو آنها، افسار گسيختگي چشم را مهار كرد. در ميان اين عوامل به عنوان مثال نظر شما را به مسأله استيذان (اجازه گرفتن) كه در قرآن آمده جلب مي كنيم، در قرآن، در دو آيه مي خوانيم: «اي كساني كه ايمان آورده ايد بايد بردگان شما و همچنين كودكانتان كه به حد بلوغ نرسيده اند، در سه وقت از شما اجازه (ورود به خانه) بگيرند:
1- قبل از نماز فجر (آغاز وقت نماز صبح) 2-در نيمروز هنگامي كه لباس هاي (معمولي) خود را بيرون آورده ايد. 3-و بعد از نماز عشاء. اين سه وقت خصوصي براي شما است، اما بعد از اين سه وقت گناهي بر شما و بر آنان نيست (كه بدون اذن وارد شوند) و بر گرد يكديگر بگرديد (و با صفا و صميميت به يكديگر خدمت نماييد) اين گونه خداوند آيات را براي شما بيان مي كند، و خداوند دانا و حكيم است.»(نور.95 و 85)
توضيح اين كه در دو آيه مذكور، دو حكم اسلام در مورد آداب ورود به جايگاه و خانه خصوصي پدر و مادر بيان شده است: كودكان نابالغ بايد هنگامي كه به اطاق پدر و مادر وارد مي شوند، در سه وقت اجازه ورود بگيرند: 1-قبل از نماز صبح. 2-حدود ظهر 3-بعد از نماز عشاء، زيرا معمولا مردم (از جمله پدر و مادر) در اين سه وقت مقيد به پوشانيدن خود، همانند ساير وقت ها نيستند، و آنها در اين سه وقت يك حالت خصوصي دارند. بنابراين اولياي اطفال بايد كودكان نابالغ خود را به انجام اين برنامه وادار كنند، و اين سنت را روش هميشگي و معمولي خود قرار دهند. اطلاق آيه شامل دختر و پسر مي شود: همچنين ظاهر آيه بيانگر آن است كه بردگان مرد و زن نيز بايد اين برنامه را اجرا كنند.
ولي نوجوانان و جوانان بالغ در هر ساعت از ساعت هاي روز كه به خانه پدر و مادر وارد مي شوند، لازم است قبل از ورود، به آنها اطلاع داده و اجازه ورود بگيرند، البته اين حكم مخصوص مكاني است كه پدر و مادر در آنجا استراحت مي كنند، وگرنه براي وارد شدن در اطاق عمومي (اگر اطاق عمومي داشته باشند) به ويژه به هنگامي كه ديگران هم در آن جا حاضرند، و هيچ گونه مانعي وجود ندارد، اجازه گرفتن لزومي ندارد.
اين دستور قرآني حاكي از اين است كه براي حفظ چشم و دامن، بايد از اموري كه زمينه ساز و عوامل بازدارنده است استفاده كرد. روايت شده: مردي از رسول خدا(ص) پرسيد: «آيا هنگام ورود بر مادرم، اجازه بگيرم؟ پيامبر(ص) فرمود: آيا دوست داري مادرت را برهنه بنگري؟ او عرض كرد: نه، فرمود: پس اجازه ورود بگير.»(5)
و نيز قرآن ورود به خانه مرد را بدون اجازه ممنوع نموده، چنان كه مي فرمايد:«اي كساني كه ايمان آورده ايد، در خانه هايي غير از خانه خود، وارد نشويد، تا اجازه بگيريد، و بر اهل خانه سلام كنيد، اين برنامه براي شما بهتر است، و اگر كسي را در آن نيافتيد وارد نشويد تا اجازه داده شود، و اگر گفته شد بازگرديد، باز گرديد، اين برنامه براي پاك نگهداشتن شما برتر است».(نور.82)
امام باقر(ع) فرمود؛ «من اطلع في بيت جاره فنظر الي عوره رجل او شعر امرأه او شيء من جسدها، كان حقا علي الله ان يدخله النار مع المنافقين الذين كانوا يتبحثون عورات المسلمين...(6) كسي كه به خانه همسايه اش سر بكشد و نگاه كند، آنگاه بدن ناپوشيده مردي، زني يا قسمتي از بدن آن زن را بنگرد، بر خداوند سزاوار است كه او را همراه منافقاني كه در دنيا دنبال فاش ساختن عيب هاي مسلمين بودند وارد دوزخ گرداند، چنين شخصي از دنيا نمي گذرد، مگر اين كه خداوند او را رسوا ساخته، و زشتي هاي او را در آخرت در معرض ديد مردم قرار مي دهد.»
توجه به عوامل بازدارنده و زمينه ها براي كنترل چشم به قدري ظريف و دقيق است كه اميرمؤمنان علي(ع) درصدد بيان آن و آموزش ما مي فرمايد: من اكراه دارم كه بر زنان جوان سلام كنم، سپس علت آن را چنين تبيين مي كند: «اتخوف ان تعجبني صوتها فيدخل من الاثم علي اكثر مما اطلب من الاجر؛(7) از آن ترس دارم كه صداي زن جواني مرا خوش آيد، و لغزشي به من دست دهد، كه گناهش از كسب پاداش سلام بيشتر باشد.»
چشم يكي از دريچه هايي است كه رابط بين برون و درون انسان است، آنچه را مي بيند، به فكر و انديشه و به دل منتقل مي كند، هم مي تواند بهترين ابزار براي شناخت و پرورش روح و نيروي عقل و صفاي باطن باشد، و هم مي تواند بر اثر هرزگي، عامل تيرگي باطن و ركود عقل و انديشه و سقوط انسانيت گردد.
چشم هرزه و بي كنترل باعث بدبختي ها و نكبت ها و تيرگي هاي دنيا و آخرت است. و جرقه اي براي انفجار و تخريب درون انسانيت مي باشد، خوبي ها را از انسان مي گيرد، و تباهي را جايگزين آن مي سازد. چنان كه رسول اكرم(ص) فرمود؛ «النظر سهم من سهام ابليس؛(8) نگاه به نامحرم، تيري از تيرهاي شيطان براي شكار انسان است.» و در سخن امام صادق(ع) آمده كه: «نگاه به نامحرم تير زهرآلود از تيرهاي شيطان است و چه بسيار نگاهي كه موجب حسرت و غصه طولاني شده است.»(9)
و از سخنان رسول خدا(ص) است:«هر چشمي در قيامت بر اثر سختي آن، گريان است، ولي چشمي كه از نگاه به حرام خدا خودداري كند خندان است.»(10) اميرمؤمنان علي(ع) فرمود:«من اطلق طرفه كثر اسفه؛(11) كسي كه چشمش را بي بند و بار بگذارد، (بر اثر پيامدهاي شوم آن) اندوه و ناراحتي او بسيار خواهد شد.» رسول خدا(ص) فرمود: «خشم خداوند بسيار سخت است بر زن شوهرداري كه چشمش را از نگاه به نامحرم پر مي كند.»(12)
اگر چشم چراني چنين عواقب خطرناك و عذاب الهي را به دنبال دارد، به عكس پاك نگه داشتن چشم دريچه نور به سوي خدا است، و موجب مقامات عالي خواهد شد، چنان كه رسول خدا(ص) فرمود: «غضوا ابصاركم ترون العجائب؛(13) چشمان خود را از نگاه به نامحرم فرو خوابانيد تا شگفتي هايي را ببينيد.» چنان كه معروف است محمدابن سيرين بر اثر پاكي چشم، و دوري از انحراف جنسي به مقام بس ارجمندي رسيد، كه همچون پيامبران به علم تعبير خواب دست يافت، و محبوبيت فوق العاده اي بين مردم پيدا كرد.(14)
روايت شده: حضرت يوسف(ع) وقتي كه به عنوان غلام، به عزيز مصر فروخته شد، نوجوان بود، پس از سه سال در كاخ عزيز به حد بلوغ رسيد، زليخا همسر عزيز فريفته او شد، يوسف(ع) هفت سال در كاخ به عنوان خدمتكار، حضور داشت، در اين مدت با اين كه همواره با زليخا رودررو و نزديك بود، از ترس خدا حتي يكبار سرش را به سوي چهره زليخا بلند نكرد، همواره در برابر او چشمش را فرو مي آورد، روزي زليخا آرايش كرده در مكان خلوت به يوسف(ع) گفت: «سرت را بلند كن و مرا بنگر.» يوسف (ع) گفت: مي ترسم بر اثر نگاه به تو (كه گناه است) مشمول كيفر الهي شده و كور شوم. زليخا گفت: چه چشم هاي زيبا و شهلايي داري؟ يوسف جواب داد: وقتي كه از دنيا رفتم، نخستين عضو من كه در ميان قبر پوسيده و از جاي خود بر زمين مي افتد، همين چشمان من هستند. زليخا گفت: چقدر بوي خوش داري و معطر هستي؟ يوسف گفت: اگر پس از گذشت سه روز از مرگم، بوي بدن مرا استشمام كني، از زشتي آن از كنار من فرار مي كني. زليخا گفت: چرا به من نزديك نمي شوي؟ يوسف گفت: اگر به تو نزديك شوم، باعث دوري از خدا مي گردم، من مي خواهم با دوري از تو به قرب الهي نزديك شوم. زليخا گفت: فرش زيباي حرير و ابريشم در اينجا گسترده شده، به روي آن بيا و كام مرا روا كن، يوسف گفت: مي ترسم بهره ام از بهشت را از دست بدهم. زليخا گفت: اگر تمكين نكني تو را به شكنجه گران زندان مي سپارم، يوسف گفت: «در اين صورت خداوند مرا كفايت مي كند و دستم را گرفته و نجاتم مي دهد.»(15)
در حديثي از امام رضا(ع) روايت شده: زليخا در خانه خلوت و بسته كه مي خواست يوسف(ع) را به دام بيندازد، در آن جا بتي بود، زليخا پارچه اي برداشت و بر روي بت انداخت. يوسف گفت: اين چه كاري بود كه كردي؟ زليخا گفت: از بت حيا كردم كه ما را در اين حال ببيند. يوسف گفت: «آيا تو از چيزي كه نه مي شنود و نه مي بيند و نه مي فهمد و نه مي خورد و نه مي آشامد حيا مي كني، ولي من از خداوندي كه انسان را آفريد، و به او دانايي آموخت شرم نكنم؟»(16)آري اين است برنامه پيامبران و پاكان محبوب درگاه خدا، كه چشم و دامن خود را اين گونه در سخت ترين شرايط پاك نگه داشتند، و بر اثر اين استقامت استوار و اراده محكم، به عالي ترين درجات معنوي از قرب الهي رسيدند.
در اينجا براي تكميل بحث نظر شما را به سه حادثه از برخورد شديد پيامبر(ص) با چشم چراناني كه با چشم آلوده خود عفت جامعه را تباه مي ساختند جلب مي كنيم:
1-حكم بن ابي العاص پدر مروان در عين آنكه مسلمان بود، مردي هرزه و چشم چران بود، روزي از لاي درز در داخل حجره پيامبر(ص) نگاه كرد، پيامبر(ص) به قدري ناراحت شد، كه عصاي خود را كه نوكي تيز داشت برداشت و او را تعقيب كرد، او فرار كرد و چون روباه گريخت. پيامبر(ص) فرمود: «اگر به او دست مي يافتم چشمش را از كاسه بيرون مي آوردم» سپس به دستور پيامبر(ص) او و پسرش مروان به طائف تبعيد شدند، و تا عصر خلافت عثمان در تبعيد بودند، سرانجام در عصر عثمان آزاد شدند و يكي از اعتراضات مسلمين به عثمان همين بود كه چرا تبعيد شدگان پيامبر(ص) را به وطن بازگردانده است؟(17) و طبق روايت ديگر، حكم بن ابي العاص از پشت ديوار به خانه پيامبر(ص) چشم چراني كرد، و پيامبر(ص) خواست او را با كمان هدف تير قرار دهد كه او گريخت.(18)
2-طبق روايت امام صادق(ع)، به پيامبر (ص) خبر رسيد كه دو نفر به نام هيت و ماتع در مدينه چشم چران و سبك سر هستند، و در ميان مردان مي نشينند، و با گفتن جوك هاي شهوت برانگيز از اوصاف زنان مي گويند و خط قرمز حريم عفاف را مي شكنند، پيامبر(ص) بي درنگ آنها را احضار كرد و پس از اخطار شديد، آنها را به محلي به نام العرايا كه در اطراف مدينه بود تبعيد كرد، آنها فقط حق داشتند در روزهاي جمعه براي خريداري غذا و لوازم زندگي به مدينه آمده، سپس به تبعيدگاه بازگردند(19)
3-در مدينه چند نفر كه روح بيمار و هوس انگيز داشتند و با شايعه پراكني، به حريم عفاف تجاوز مي كردند، مورد اخطار شديد پيامبر(ص) قرار گرفتند و در صف منافقان قلمداد شدند، و اين اخطار با نزول آيه اي بعد از نزول آيه حجاب (آيه 59 سوره احزاب) مسلمانان را بر ضد آنان شوراند، و آن آيه اين بود: «اگر منافقين و آنها كه در دل هايشان بيماري است (و با هوس هاي خود مي خواهند به عفت جامعه آسيب برسانند) و نيز دروغ پردازان و شايعه پراكنان، اگر از كارشان دست برندارند تو را (اي پيامبر) بر ضدشان مي شورانيم، آن گاه جز زمان كوتاهي نمي توانند در اين شهر بمانند.»(احزاب60.)
1-براي توضيح بيشتر، و بيان ويژگي هاي چشم به تفسير نمونه، ج 27، ص 18 تا 22 مراجعه شود.
2 و 3 مستدرك الوسائل، ج 2، ص .506
4-تفسير صافي، ذيل آيه 19 نور.
5-تفسير ابوالفتوح رازي، ج 8، ص .204
6-بحارالانوار، ج 104، ص 37 و .38
7-مكارم الاخلاق، ص 270، بحار، ج 104، ص .37
8-بحار، ج 104، ص .39
9-وسائل الشيعه، ج 14، ص .139
10-خصال شيخ صدوق، ج 1، ص 61 (به طور اقتباس)
11-بحار، ج 77، ص .286
12-همان، ج 104، ص .39
13-همان، ص .41
14-الكني و الالقاب، ج 1، ص .319
15-سفينه البحار، ج 1، ص 22 (واژه اسف) به نقل از دعوات راوندي، به روايت ابن عباس.
61-تفسير نورالثقلين، ج 2، ص .419
71-الغدير، ج 8، ص .243
81-سفينه البحار، ج 1، ص 392 (واژه حكم).
91-اقتباس از بحار، ج 22، ص 88.